OurLove

از دورترین فاصله ها به هم رسیده ایم...

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1398برچسب:,ساعت 21:47 توسط baran| |

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز نهم خرداده و فک کنم عماد دیگه کلا این وب رو فراموش کرده!

فقط من اینجا رو یادمه و آبجی فرحناز عزیزم

فرحناز میام نظراتو میخونم ولی خیلی وقتا نمیتونم نظر بذارم برات!

 

به امید خدا آخر خرداد بعد از امتحانا میرم مشهد.

امیدوارم بیای و ببینمت

اگر نیای واقعا نمیدونم چی میشه!!!

نوشته شده در جمعه 9 خرداد 1393برچسب:,ساعت 15:49 توسط baran| |

دستامون توی این فصل هم به هم نرسید!

تا سمنان اومدی ولی یش من نه!

کاش همت میکردی میومدی میدیدمت و برمیگشتی

هنوز که هنوزه ازت دلخورم

و میدونم هیچوقت این دلخوری پاک نمیشه...

که فقط 2 روز مونده به دیدارمون قرارو کنسل کنی و بازم پیش امیر بمونی

بفهم لعنتی!

من نمیتونم بیام پیشت وگرنه تا حالا صدبار اومده بودم

بفهم که مجبورم صبرکنم تا تو بیای

صبر کنم و التماس که بیای..

به هر زبونی التماس کردم! هر زبونی!!!

ولی تو نخواستی که بیای! نخواستی عماد نخواستی..

 

هرچقدم بگم فدای سرت، هرچقدم بزنگم و بگم و بخندم بازم ته دلم باهات صاف نیس

اون جاسوئیچی هم که خریدی برام نگه دار و بده به زهرا

نوشته شده در سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:,ساعت 14:36 توسط baran| |

 آرزوی قشنگیست...!!!

رد پای من کنار رد پای تو بر دشت پوشیده از برف ....
 
 
 
بعداز یه فصل اومدم اینجا...
 
فصلی که قراره توش بعد از یک سال و نیم، دست هامون به دست های هم برسه...
قراره همو ببینیم
 
کجای عالم دو تا دیوونه مث منو تو پیدا میشه؟؟
دیوونه هایی که فقط با یاد نگاه هم و دیدن عکس های هم و شنیدن صدای هم، اینجوری دیوونه ی هم باقی میمونن؟؟؟
 
 
خدایا این عشق و ختم به خیر کن!

نوشته شده در چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:,ساعت 19:18 توسط EmAd| |

 

 فرا رسیدن فصل بارون و عاشقانه

رو به همه ی دوستداران پاییز تبریک میگم

همچنین به خودم و آقاییم چون عاشق بارونیم!

 

نوشته شده در سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:10 توسط baran| |

بعد از مدتها اومدم اینجا

دلم برای اینجا تنگ شده بود

اومدم که بگم دارم لحظه های خوشی رو با آقاییم میگذرونم

هر لحظه به هم نزدیکتر میشیم، هر لحظه عاشق تر، هر لحظه بی قرار تر...

 

خدایا این شادی ها رو به ما ببخش

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:26 توسط baran| |

 

 به تو که میرسم.... 

 

 تب میکنم

به تو که میرسم... 

هوس اغوشت میسوزاندم 

به تو که میرسم... 

لبام از عطشت له له میزند 

به تو که میرسم.... 

نگاهم خمار نگاهت میشود 

به تو که میرسم... 

تقصیر تو نیست.....

نفس هایت دیوانه ام میکند!!!

نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:18 توسط baran| |

 

http://uploadtak.com/images/p674_16791_10151345235962.jpg

 براي ديدن چشمانت


براي لمس دستانت


براي با تو بودن


تا قيامت صبر خواهم کرد


فرقي نمي کند امروز باشد يا در فرداها


يقين در من موج مي زند که روزي با تو خواهم بود...

نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:17 توسط baran| |

 مــی دانم! کــــار داری

ســـرت شـــلوغ است!

مــی دانم!
اما اینکـــه موقع خـواب...
روی تخـــتت...
چنــــــد ثانیه...
فقط لحــظه ای بــه ذهــتنت خـــطور کند...
کـه یک جــایی...کــــسی... روی تخـــتش...
موقع خــوابـــش...
برای "تـــو" اشــک مــــی ریزد
همین هـم بــرای مـــن کـــافیست...

نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:16 توسط baran| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:13 توسط baran| |


شاید باورتون نشه ولی این یه داستان واقعیه!!!

ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ کنن

ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ ،

ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ، ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ


ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ.

ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪﺍﯼ ﻣﯽﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ ﮔﻠﯽ ﻣﯽﺷﻪ

ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩه ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻟﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ جا ﻣﯽﻣﻮﻧﻪ


ﺷﺐ ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ

ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑﻪﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ


ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽﮐﻨﻪ.

ﻣﺎﺩﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ

ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻦ

ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺪﻩ


ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ :

ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﻱ ﺑﺮﻑ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻤﻴﺰ ﻛﻨﻨﺪﮔﻲ ﻓـــﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ

ﭘﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖِ ﺧــــــــﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸـــــﺪ :|
نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت 13:50 توسط EmAd| |

  

 
چند وقتیست هر چه می گردم . . .
 
 
 
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم 
 
 
 
نگاهم اما . . .
 
 
 
گاهی حرف می زند ،
 
 
 
گاهی فریاد می کشد
نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت 13:46 توسط EmAd| |

 این روزهایم به تظاهر میگذرد...

 

 

 

تظاهربه بی تفاوتی..

 

 

 

تظاهربه بی خیالی..

 

 

 

به اینکه دیگرهیچ چیز مهم نیست..اما...

 

 

 

چه سخت میکاهد از جانم این نمایش

 

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:38 توسط baran| |

 دوست داشتنت بزرگترين نعمت دنياست! مرا شاد مي كند! لبخند را به دنيايم هديه مي كند... من اين دوست داشتن را بيشتر از هرچيز دنيا دوست دارم 

 


 * ممنونم كه كنارمي

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:31 توسط baran| |

 هر کجا که هستی ، 

 

هر کجا خودت را یافتی ، 

از هر آنچه که داری لذت ببر ، 

به تمامی لذت ببر . 

هر جا که هستی 

و از هر چه که در دسترس است ، 

احساس سپاس و نیایش داشته باش . 



دالایی لاما

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:31 توسط baran| |

موزیک

 

 

دقت کردی وقتی که بعد از چند وقتی که میری توی یکی از پوشه های آهنگ های قدیمیت

آهنگاشو که گوش میدی کلی خاطره یادت میاد .

جوری آهنگارو گوش میدی و زمزمه میکنی که انگاری خودت اونو خوندی و الان رفتی تو آرشیو خودت .

هیچی نمیتونه یهو این همه حال و هواتو عوض کنه

توی اوج خنده باشی فقط با یک کلیک تورو تا قعر گریه ببره

E:\Music\Amin Habibi\Aroos ->next ->Baghalam kon .mp3

E:\Music\Files\Siavash Ghomeishi - Ragbaar-05 Parandey E Mohajer .mp3

E:\Music\Files\Siavash Ghomeishi - Ghoroob Ta Tolou - 06)_Ghoroub .mp3

E:\Music\Mohsen Chavoshi - Santori (320) - 01 Sange Saboor .mp3

لحظه هایی رو به یادت میاره

اشکایی رو روی گونت جاری می کنه

لحظه هایی که میدونستی داره تموم میشه

آغوشی که یقین داری تو سن بچگی نمیتونی تا چند ماه دیگه لمسش کنی

هه هه

هیچ وقت یادم نمیره سینا و اون کادو تولدشو

بهترین کادوی تولدی که توی عمرم گرفته بودم بود

یه CDکه فول آلبوم سیاوش قمیشی بود . اون منو خوب میشناخت

خوب میدونست چی خوشحالم میکنه و چی ناراحتم میکنه

اون برام یه دوست بود از اون واقعی هاشون .

یادمه سوم راهنمایی که بودیم سر اینکه آهنگ نفرین محسن چاوشی واسه سیاوش قمیشی

هست یا نیس شرط بستیم

از همونجا به بعد محسن چاوشی هم اومد توی لیست اون خواننده هایی که باهاشون خاطره دارم .

یادش بخیر دوم دبیرستان که بودم واسه لج بازی با یکی از فامیل امضایی هامون شاگرد دوم مدرسمون شدم .

بابام برام یه گوشی  Nokia N70خرید .

چقدر با اون این آهنگای آلبوم سنتوری رو گوش میدادم

یا اون آهنگی که جواد رضویان توی دلداده ....

عروس خوب قصه!!!

خدایی خیلی خاطره رو برای آدم زنده میکنه این آهنگا

یه زمانی میگفتن آلبوم عکس تنها چیزیه که از گذشته برات میمونه

و امسال یه آهنگ برام خاطره شده و اون آهنگ زیادی بارانه

سعی میکنم دیگه گوشش نکنم ولی هروقت میشنوم ...

E:\Music\Mohsen Chavoshi - Santori  - 03 Khianat.mp3

گوشی رو برادار تا صدات یه ذره آرومم کنه

این نفسای آخره دلم داره جون میکنه

خدا بیامرزدت الیاس با اون تکیه کلام گلت!!

داشتیم پسر ؟؟ نداشتیم !!

شاید حرفایی رو که میزنم نفهمید حق دارین

چون من فقط یه گوشش اشاره میکنم و میرم

 

نه جاشه نه وقتش واسه کامل گفتنش 

 

خوب دیگه نیومدم نیومدم نیومدم یه دفه اومدم قد تمام نبودنام حرف زدم

ببخشید کسل کنندس ولی من اینم و این خاطره ها منو اینی که الان هستم ساخته.

رخصت

عزت زیاد 

نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:,ساعت 13:11 توسط EmAd| |

"مرد" که باشی ...
نه چهره ی زیبا میخواهی ،
نه اندام برجسته !
بلکه یک قلب می خـــــواهی که فقط و فقط برای تو باشد ...

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 2:34 توسط baran| |

حالم را ببین!!!
مانند لیوان ترک بسته ای" شده ام که تحمل یک قطره دیگر را ندارد
بس است"
این بار دیگر میشکنم...

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 2:29 توسط baran| |

یـکـی از لـذتـهـایـی کـه دیـگـه نـیـسـت ..
ایـنـه کـه یـکِ شـب اس بفـرسـتـی: مـن خـوابـم ن م ی ب ر ه
بـگـم : مـن کـه گـفـتـم بـیـام دنـبـالـت ، گـفـتـی خـسـتـه م.. 
بـگـی : الان مـیـخـوام، هـوس دزد بـازی کـردم ..
حـاضـر شـم ، بـیـام دنـبـالـت.. پـشـتِ پـنـجـره مـنـتظـر بـاشـی.. تـانـورِ مـاشـیـن رو بـبـیـنـی آمـاده شـی..
دَرو بـزنـی بـا نـورِ چـراغ قـوه گـوشـی بـیـام بـالا، وسـایـلـتـو بـگـیـرم .. آروم درو بـبـنـدی..
تـا بـه پـاگـرد اول نـرسـیـدیـم چـراغِ راه پـلـه روشـن شـه..
مـامـان بـابـات درو بـاز کـنـن، بـگـن: بـــــــازم؟؟؟؟!!!
مـنـم دسـتـمـو بـذارم رو سـیـنـه م بـگـم : شـرمـنـده دیـر وقـتـه .. بـفـرمـایـیـد اسـتـراحـت کـنـیـد.. شـبـتـون بـخـیـر ..
بـعـد تـا پـایـیـن صـدایِ خـنـده هـای ریـز و یـواشـکـیـت راه پـلـه رو پـُر کـنـه ..
لایـــــــــــــک-=دلـم مـی خـواسـت تـا آخـرِ دنـیـا سـارق بـاشـم، اگـه تـو اون جـنـسِ مسـروقـه مـی مـونـدی ..

 

 

پ.ن: دیوونه شدم عماد

مگه نه؟؟؟؟

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 2:24 توسط baran| |

 

ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﮐﺸﯿﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﺳﺮﺧﯽ ﺣﯿﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﺑﺮﺁﻣﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ ﺭﺍ از ﻟﺒﺎﻥ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﻗﻠﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧش ﺭﺍ
ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﻣﺤﺼﻮﻟﯽ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﺭﺍ
ﺯﻥ ﻗﺪﺍﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﻧﺮ

ﻭ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺯﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ " ﺩﺍﻑ ﺷﺪﻥ " ﺗﻀﻤﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ! ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻧﺮ ﺍﺳﺖ!

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 19:47 توسط baran| |


آخرين مطالب
» خرداد
» قرار
» پاییزتون مبارک:*
» به تو که میرسم...
» با تو
» من اینو میخام....
» واقعی :P:D
» سکوت
» تظاهر
» دوست داشتنت
» sms
» آهنگ قدیمی

Design By : RoozGozar.com